حس ششم چيست و آيا دليل علمي براي اثبات اين حس وجود دارد؟

۷ بازديد ۰ نظر

حس ششم ديگر كلمه‌ نامانوس و عجيبي در محافل نيست. ديگر اين روزها همه از اين لفظ استفاده مي‌كنند و اغلب در دنياي سينما و بازي‌هاي ويديويي نيز از الماني به نام حس ششم براي خلق يك قصه جذاب بهره‌برداري مي‌شود. ولي كمتر كسي دنبال اين موضوع رفته آيا حس ششم از جنبه علمي توجيهي دارد يا خير. در اين يادداشت به سراغ اين موضوع بحث‌برانگيز رفتيم تا بلكه اطلاعاتي هر چند كم از حس ششم به دست بياوريم.

حس ششم ديگر كلمه‌ نامانوس و عجيبي در محافل نيست. ديگر اين روزها همه از اين لفظ استفاده مي‌كنند و اغلب در دنياي سينما و بازي‌هاي ويديويي نيز از الماني به نام حس ششم براي خلق يك قصه جذاب بهره‌برداري مي‌شود. ولي كمتر كسي دنبال اين موضوع رفته آيا حس ششم از جنبه علمي توجيهي دارد يا خير. در اين يادداشت به سراغ اين موضوع بحث‌برانگيز رفتيم تا بلكه اطلاعاتي هر چند كم از حس ششم به دست بياوريم.

حواس بشر به پنج دسته تقسيم مي‌شود: بينايي، شنوايي، لامسه، بويايي و چشايي. اين حواس را تحت عنوان حواس پنج‌گانه مي‌شناسيم. احساساتي كه اگر حتي يك مورد دچار نقصان شود، سلامتي‌مان ممكن است به خطر بيفتد. در كنار حواس پنج‌گانه، موارد ديگري نيز وجود دارد كه سازمان علوم ملي امريكا آنها را در رده «شبه علوم» (Pseudoscience) طبقه‌بندي مي‌كند.

شايد بپرسيد شبه علم يا سودوساينس به چه معناست

شبه علم تعريف مي‌شود به باورها و اعتقاداتي كه هنوز به روش علمي و آزمايشگاهي به اثبات نرسيده‌اند. علم مي‌گويد چيزي را بايد قبول كنيم كه در درجه اول آن را با حواس پنج‌گانه خود حس كنيم. پس هر آنچه كه از لحاظ علمي به ثبت نرسيده، به عنوان شبه علم مي‌دانيم.

سودوساينس يا همان «شبه علم» يكي از دغدغه‌هاي پژوهشگران و دانشمندان در كشورهاي پيشرفته است. محقق بايد با برخي از باورهاي حاكم بر علوم مختلف بجنگد. يا اينكه در نهايت مجبور مي‌شود برخي از اين باورها را قبول كند. سودوساينس صرفا محدود به علوم پزشكي نيست و مي‌تواند ساير علوم را نيز درگير كند. تعارض‌هاي بين مقالات علمي و مفاهيم موجود در سودوساينس، هميشه يكي از بخش‌هاي جذاب در مباحثه‌هاي مختلف است. سازمان علوم ملي امريكا حواس غيرحسي نظير مفهوم «حس ششم» را جزو شبه علوم طبقه‌بندي مي‌كند.

 

ماجرا اينجاست ايده حس ششم از يونان باستان شروع شد

قبل از اينكه نهادها و سازمان‌هاي مختلف به تحقيق درباره حس ششم بپردازند، در زمان‌هاي دور فردي فيلسوف در يونان باستان روي اين مسئله فكر كرد. او كسي نبود جز ارسطو؛ فردي كه جزو شاگردان مورد علاقه افلاطون محسوب مي‌شد و ايده‌هاي افلاطون را با تغييرات اساسي به خورد مريدانش مي‌داد. ارسطو اعتقاد داشت حواس بشر را نبايد فقط به پنج حس محدود كرد. حواس ديگري نيز در انسان وجود دارد كه شايد هر فردي به همين راحتي توان دركش را نداشته باشد. صرفا چون با اندام‌هاي دريافت كننده حواس پنج‌گانه خود نمي‌توانيم آن حس را تجربه كنيم، دليلي ندارد به ضرس قاطع بگوييم وجود ندارد.

ارسطو به عنوان فيلسوفي كه هميشه دوست داشت مسائل پيرامونش را تحليل كند، سعي داشته تا خارج از چارچوب ذهني هر انسان معمولي ديگر به تفكر بپردازد. به عنوان مثال او اعتقاد داشت همه چيز از آب، آتش، هوا و خاك آفريده شده. ولي پس از مدتي اعتقاد پيدا كرد عنصر پنجمي نيز به نام «اثير» وجود دارد كه اجرام آسماني از آن خلق شده است.

البته با اينكه ارسطو به شدت درگير نشر مباحث متافيزيكي بود، خيلي از مفاهيم وي بر پايه و اساس اشتباهي منتشر شد. به عنوان مثال او تا پايان عمرش اعتقاد داشت اقيانوس هند يك درياچه است. به همين خاطر مخالفين ارسطو اعتقاد دارند او دست‌پرورده‌ افلاطون است و سخنان استادش را با تحريف براي بقيه تعريف كرده. ولي با قبول اينكه مفهوم «حس ششم» از ديرباز تا به امروز وجود داشته، باز برمي‌گرديم به خانه اول. آيا اثباتي براي حس ششم وجود دارد؟

حس ششم، قدرتي براي درك ماورالطبيعه؟

اين باور وجود دارد حس ششم، يك توانايي براي درك ماورالطبيعه است. حال احتمال دارد ماورالطبيعه صرفا به يك بعد ديگر محدود شده يا حتي جهان‌هاي ديگري را در بر بگيرد. اين حدس و احتمال وجود دارد انسان با به كارگيري حس ششم قادر خواهد بود دنياي ناديده‌ها را درك كند. روشن‌بيني و پيشگويي نام‌هاي ديگري است كه از گذشته تا به امروز به حس ششم نسبت داده شده و معلوم نيست پيشگوها بر اساس چه علم و منطقي، خبر از آينده انسان‌ها مي‌دهند.

برخي نيز اعتقاد دارند حس ششم صرفا براي درك ارواح، فرشتگان و شياطين در وجودمان قرار گرفته. اين دسته از افراد سعي دارند تا اين قابليت ابهام‌برانگيز را به مذهب و توجيه‌هاي ديني نسبت دهند. آنها معتقدند با تزكيه روح، فرار از اجتماعات انساني و تغذيه گياهي مي‌توان در درازمدت چشم بصيرت خود را فعال كنند. با فرض پذيرش ارتباط حس ششم با خداشناسي، طبيعتا بايد اين قضيه را نيز قبول كنيم كه احتمالا عارفان ديني فارغ از نوع مذهب‌شان، ممكن است از توانايي‌هاي ماورايي نظير حس ششم بهره مي‌برند.

حس ششم حتي در دين اسلام نيز ديده مي‌شود

روايتي از امام باقر (ع) نقل شده كه وقتي انسان مي‌خوابد، روحش به آسمان رفته و با ارواح ديگر در ارتباط است (بحار الأنوار، ج‏۵۸، ص۳۲). با فرضِ قبولِ اعتبار اين روايت، امامان معصوم به صورت غير مستقيم اعتقاد دارند دنياهاي ديگري نيز وجود دارد. كماكان اينكه در حال حاضر پژوهشگران غربي، تئوري‌هاي مختلفي براي اثبات جهان‌هاي چندگانه را بررسي مي‌كنند. به همين خاطر از ديد دين اسلام، گويا ما به عنوان اشرف مخلوقات حواس ديگري نيز داريم كه به صورت بالقوه در وجودمان نهادينه شده. اينكه انبيا، ائمه و اوليا قادر بودند پيشگويي‌هاي دقيقي نسبت به رويدادهاي آينده داشته باشند، به ارتباط آنها با ماورا بر‌مي‌گردد. احتمالا آنها به واسطه حس ششم قادر بودند ماوراي اين دنيا را درك كنند؛ ماورا و بُعد ديگري كه ارسطو به آن اعتقاد داشته. دنياي ماورا در زبان اسلام، به عوالم تجرد شناخته مي‌شود. دقت كنيد كه لفظ «عوالم»، جمعِ واژه‌ «عالم» به معناي جهان است. آيا با منطق ارسطويي مي‌توانيم نتيجه بگيريم اگر «جهان‌هاي» ديگري در كيهان وجود دارد، پس ما هم از «حواس» حسي بيشتري بهره مي‌بريم و خودمان خبر نداريم؟

 

علم تا به امروز براي اثبات حس ششم به كجا رسيده؟

هنوز دليل اين موضوع مشخص نشده چرا خانم‌ها تجارب بيشتري نسبت به حس ششم گزارش كرده‌اند. در طول تاريخ، گزارش‌هاي زيادي وجود دارد كه افراد مختلف باور داشتند آينده را مي‌بينند يا حتي با فرشته‌ها، اجنه و شياطين در ارتباط هستند. معمولا آخر كار اين دسته از افراد به تيمارستان ختم مي‌شد. چرا كه در بيماري اسكيزوفرني (چندشخصيتي) به وضوح تغيير رفتار بيمار به گونه‌اي است كه فكر مي‌كنيم بيمار با ماورالطبيعه در ارتباط است. بيماران اغلب از قدرت‌هاي ويژه خودشان نظير حس ششم صحبت مي‌كنند. ولي شايد بپرسيد از كجا معلوم در حال حاضر علم پزشكي اشتباه نمي‌كند و آنها واقعا «بيمار» نباشند؟

طي يك پژوهش مروري، ميزان ابتلاي افراد مقيم در كشورهاي مختلف به اسكيزوفرني بررسي شد. محققين در نهايت به اين نتيجه رسيدند افزايش قابل توجه جمعيت و پيري در جامعه، احتمال ابتلا به اسكيزوفرني به خصوص در كشورهاي نه چندان قدرتمند از لحاظ اقتصادي را افزايش مي‌دهد.

در كتاب طب داخلي هريسون، در فصل مربوط به حافظه اينگونه بيان مي‌شود حس ششم در ارگاني درون مغز بايد وجود داشته باشد. در اين كتاب معتبر پزشكي، اين ارگان حسي تحت عنوان مركز فرا تطبيقي (SMC) ناميده مي‌شود. اين ارگان حسي از نورون‌ها (يا گروهي از نورون‌ها) تشكيل شده كه فرآيند پردازش حافظه را در درون مغز انجام مي‌دهد. مركز فرا تطبيقي به اندام‌هاي دريافت‌كننده حواس پنح‌گانه يعني چشم، گوش، بيني، زبان و پوست وابسته نيست و عملكردي كاملا جدا نسبت به اين اندام‌ها بايد داشته باشد.

آگاهي و درك ما از دنياي اطرافمان به واسطه اندام‌هاي حسي است كه نام برديم. پيام عصبي از همان مسيرهاي عصبي كه داده‌ها وارد مغز شده، معمولا از چند مسير مشخص نيز خارج مي‌شود. نورون‌ها در اين بخش از كتاب هريسون به دو دسته نورون‌هاي آزاد و منجمد تقسيم مي‌شوند. سلول‌هاي عصبي آزاد دخلي به فرآيند درك يا دانش نسبت به يك موجود ندارد. از آن سو، نورون‌هاي منجمد به صورت فعال در پردازش حافظه دخالت دارند. اين دسته از ياخته‌هاي عصبي ممكن است فعال يا غيرفعال باشند.

 

مغز تشكيل شده از لوب‌هاي مختلف كه پيام‌هاي مشخصي را ارسال يا دريافت مي‌كند. اين لوب‌هاي مغزي، به نوعي ايستگاهي براي پردازش پيام‌هاي حواس پنج‌گانه است. حال تصور كنيد نورون‌هاي منجمد داده‌هايي را دريافت مي‌كنند. سوال بحث‌برانگيز اينجاست محرك اين داده‌ها چيست (يا كيست) و چرا اين حس در افراد تفاوت دارد. به عنوان مثال شما تصويري از يك موجود يا يك فرد را جلو روي خود مي‌بينيد كه دوست‌تان به هيچ عنوان متوجه‌اش نمي‌شود. يا شما صدايي را مي‌شنويد كه هيچ فرد ديگري توان شنيدنش را ندارد. محركه‌هاي اين رويدادها چه چيزهايي هستند؟

پروفسور كينگ واي يائو در طي پژوهشي، سلول‌هاي گانگليوني شبكيه موش‌ها را بررسي كرد. او يك درصد از سلول‌ها را حاوي ملانوپسين گزارش مي‌كند. رنگ‌دانه‌اي كه به سلول‌ها اجازه مي‌دهد نور را همانند سلول‌هاي استوانه‌اي يا مخروطيِ موجود در بافت چشم جذب كنند. ماجرا اينجاست اين سلول‌هاي گانگليوني حساس به نور، وظيفه درك بينايي را بر عهده ندارند. يعني براي درك آنچه در دنياي واقعي مي‌بينيم تاثيرگذار نيستند. با اين حال پيام‌هاي به دست آمده از اين سلول‌هاي گانگليوني بايد به نقاطي از مغز فرستاده شود. يائو اعتقاد دارد سيگنال حاصل از سلول‌هاي گانگليوني بايد روي ساعت بيولوژيكي بدن تاثيرگذار باشد.

ولي علم مدرن، تعريف ديگري براي حس ششم در نظر گرفته

دكتر هِيسِلتاين، نويسنده  وب‌سايت معتبر «روان‌شناسي امروز»، براي حس ششم تعريف ديگري در نظر گرفت. او اعتقاد داشت پديده آموزش ضمني (Implicit Learning) همان حس ششم است كه از آن حرف مي‌زنيم. براي درك آموزش ضمني فرض كنيد در اتاق خواب خودتان، پشت سيستم كامپيوترتان مشغول به كار هستيد. پدرتان راس ساعت ۳ بعد از ظهر از سر كار به خانه مي‌رسد و در را باز مي‌كند. سپس به سمت اتاق شما روانه مي‌شود تا حالتان را بپرسد. ناخودآگاه‌تان سعي مي‌كند اين الگوي رفتاري را با تمام محركه‌هايش حفظ كند. در دفعات بعد، همزمان با شنيدن صداي باز شدن درِ خانه قادر خواهيد بود موقعيت لحظه به لحظه پدرتان را در بيرون از اتاق‌تان «درك» كنيد و همزمان با ورودش به اتاق، شما از جايتان بلند مي‌شويد تا سلام كنيد. اين پديده، آموزش ضمني است كه هِيسِلتاين از آن صحبت مي‌كند. وي همچنين توضيح مي‌دهد ما قادر هستيم بين حالات واقعي و تصنعي چهره افراد مختلف نيز تفاوت قائل شويم. چرا كه براي هر رفتار واقعي، يك الگوي استاندارد در گوشه ذهنمان حك شده است.

 

و اما آخرين درك از حس ششم برمي‌گردد به يك ماجراي قديمي كه همه با آن آشنا هستيم. درك مغناطيسي (Magnetoreception) قابليتي است كه حيوانات مختلف نظير سگ و ساير پرندگان براي بقاي خود به راحتي از آن استفاده مي‌كنند. محققين اعتقاد دارند انسان هم مي‌تواند مثل حيوانات از اين قدرت استفاده كند ولي چگونه؟ به چه طريقي؟ جو كِرشِوينك، ژئوفيزيست مطرح امريكايي روي نمونه‌هاي انساني به تحقيق پرداخته و اعتقاد دارد اين توانايي در انسان‌ها نيز وجود دارد.

اين دانشمند براي جلوگيري از تاثير متغيرهاي مداخله‌گر، يك قفس فارادي طراحي كرد و سوژه‌هاي خود را درون اين قفس قرار داد. سپس يك ميدان مغناطيسي راه انداخت تا به عنوان محركه، مغزِ سوژه‌ها را نسبت به ميدان مغناطيسي تحريك كند. اين ميدان متحرك بر اساس ميدان مغناطيسي زمين طراحي شد. بنا بر ادعاي محقق، دستگاه ثبت كننده امواج مغزي يا همان انسفالوگراف (EEG) به يكباره كاهش امواج آلفا را به ثبت رساند. كاهش اين نوع موج در مغز اين مفهوم را مي‌رساند كه فرد در حال خوابيدن است. اين سرنخ فعلا دليلي براي اثبات حس ششم نيست. كِرشِوينك صرفا توانسته ثابت كند ميدان مغناطيسي زمين روي مغز ما اثراتي دارد كه از آن بي‌اطلاعيم.

در هر صورت حس ششم از گذشته تا به امروز جزو اسرارهاي آفرينش‌ بشر محسوب مي‌شود. از دانشمندان حوزه علوم پزشكي گرفته تا فيلسوف‌هاي مختلف، همگي در تلاش هستند تا به نوعي حواس پنج‌گانه را در انسان به تعداد بيشتري ارتقا دهند. فارغ از ديدگاه‌هاي مذهبي آيا فكر مي‌كنيد علوم مدرن در دنياي حال حاضر قادر است حس ششم را به جهان ثابت كند؟

منبع : ديجياتو

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.